شیخ صدوق (رضوان الله تعالی علیه) روایت کرده است:
وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْ سُوءَ مَا أُوتِیَ إِلَیْنَا مِنْ ظُلْمِنَا وَ ذَهَابِ حَقِّنَا وَ مَا نُکِبْنَا بِهِ فَهُوَ شَرِیکُ مَنْ أَبَى إِلَیْنَا فِیمَا وَلَّیْنَاهُ.
حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمودند:
کسی که شناخت به ظلم و ستم و رفتار ناپسندی که با ما شد نداشته باشد و نداند چه بر سر ما آوردند و چگونه حق ما را به یغما بردند، شریک ستمگران بر ما خواهد بود.
محقق کتاب شیخ احمد ماحوزی در مورد سند حدیث می نویسد:
سنده حسن، رجاله ثقات و ممدوحون.
سند روایت حسن (نیکو) است و راویان آن ثقه و مورد اطمینان و مدح شده هستند.
?? عقاب الاعمال، تالیف شیخ صدوق، صفحه 18-19، حدیث 19، چاپ انتشارات فاروس
#ابن_تیمیه علاوه بر استناد به این حدیث بخارى، به توجیه فرار ابوبکر از جنگ ها نیز پرداخته است! در این راستا وى به تبع از ابن حزم این شجاعت را سه صورت دانسته است. وى مى نویسد:
الجهاد ینقسم أ قساماً ثلاثة: أ حدها: الدّعاء إلى الله عزّوجل باللسان، والثانی: الجهاد عند الحرب بالرأی والتدبیر، والثالث: الجهاد بالید فی الطعن والضرب.
از نظر وى شجاعت گاهى در میدان جنگ و مبارزه مسلحانه بروز مى کند و گاهى با دعا کردن آشکار مى گردد! وى پس از این بیان مدعى شده است که هر چند شجاعت ابوبکر در میدان نبرد بروز نکرده، اما وى شجاعت قلبى خود را با دعا به اثبات رسانده است و چنین شجاعتى براى جانشینى رسول خدا صلى الله علیه وآله کافى است!
به ادعاى وى عمر نیز با دعا کردن به قتال و مقاتله با دشمنان اسلام مى پرداخته است و قتال او قتال دعایى بوده است!
بنابراین به نظر ابن تیمیه فرار از جنگ با شجاعت منافات ندارد، چرا که ممکن است شجاعت در دعا ظهور یابد و چنان که شجاعت ابوبکر و عمر نیز از این سنخ بوده است! آن دو این شرط اساسى را براى خلافت داشته اند!
قضاوت پیرامون این توجیه را به عهده خوانندگان گرامى وامى گذاریم.
1 . منهاج السنّة : 8 / 294
2. منهاج السنّة : 8 / 63 ـ 64
آجرک الله یا بقیة الله
تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ، وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ، وَأُخِذَ مَالُکَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ
اطاعت کن اگرچه ترا زد و مالت را بزور برد
پ.ن : مقایسه کنید با رفتار ائمه شیعه در برابر حکام جور
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سیٌدالشٌهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پا ز رکاب آن خلاصه ایجاد به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
مقبل کاشانی